نظرسنجی

عملکرد شورای ششم دوگنبدان را تا کنون چگونه ارزیابی می کنید؟
8. تير 1396 - 10:47
داماد شدن هم سید جعفر را از جنگ و دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی منصرف نکرده بود ودر همان روزها خبر شهادتش را به خانواده اش می دهند که ایشان در کردستان به دست مزدوران حزب كثيف و خائن كومله به شهادت رسیدند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،در نزدیکی گچساران درهمسایگی کوه خامی روستای برمامیون واقع شده است که عطر خوش سادات در آن می پیچد،در یکی از روزهای گرم تابستان سال ۴۸ نوزادی چشم به جهان گشود که سید جعفر نام گرفت .

سيدجعفرمحمدی در خانواده ای متعهد و مذهبی و مستضعف متولد و در سال 55 وارد دبستان امام رضاعلیه السلام برماميون شد دوران ابتدايی را در همين دبستان بخوبی گذراند بعداز دوره ابتدايی وارد مدرسه راهنمایی آب كنارون خان احمد شد كه ضمن تحصیل با ستاد مقاومت خان احمد همكاری و شركت داشت .

وي دانش آموز مستعد و فعالی بود كه با وجود داشتن همه مشكلات به هدف خود پايبند و استوار بود،سید جعفر در دوران کودکی همانند همه کودکان روستا به دامداری و کشاورزی مشغول بود و اخلاق خوبش زبان زد خاص و عام بود،هر روز که بزرگتر می شد آرمان هایش نیز قویتر از پیش بود.

 سید جعفر به سن چهارده سالگی که رسید طبق میل شخصی و با مخالفت خانواده عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شد، وی بر طبق همين عقيده به فرمان رهبرش ،امام امت خمينی بت شكن خود را به بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گچساران معرفی كرد و به وسيله بسيج مدت 60 روز آموزش نظامی در شيراز گذراند و بار دوم به جزيره مينو اعزام و در آنجا خدمه خمپاره بود كه اين بار دو ماه طول كشيد.

مخالفت خانواده به علت سن کم ایشان بودوچند باری برادر بزرگش سید اکبر برای بازگشت ایشان تلاش کرد ولی هر بار که سراغش می رفتند سید جعفر خود را از چشم برادر بزرگتر پنهان می کردو آن را دست خالی به روستا بازمی گرداندکه بعد از برگشتن وی از جبهه حق عليه باطل به درخواست پدرش ازدواج کرد.

خانواده سید جعفر تصمیم گرفتند شرایط را برای ازدواج سید جعفر فراهم کند که ایشان ازدواج کنند و به قولی دست و پا گیر زندگی شود و از رفتن جبهه منصرف شود.در سال 64 به خواستگاری دختر عمویش می روند و دخترعمویش را به عقد سید جعفر در می آورند و همه خوشحال از اینکه دیگر پابند زن و زندگی شده است.

فردای روز عروسی برای سرزنی به خانه عروس و داماد می روند و عروس را تنها در خانه می یابند و خبری از داماد نیست.در جست و جوی سید جعفر بودند که یکی از هم رزمان ایشان که هم ولایتی هم بودند به نام سید عبدالرضا از کردستان خبر می دهد سید جعفر مهاباد است و در حال نبرد با دشمنان اسلام.

همه اهل روستا از او رضايت كامل داشتند و از زمان آغاز جنگ تحميلی رژيم سرسپرده و جنايتكار بعثی برعليه ملت مسلمان ايران هميشه عاشق مبارزه با اين رژيم مزدور و سفاك بود خود شهيد مي گفت: من بايد شهيد شوم. عاشقان الله خط سرخ شهادت و آيين محمد(ص) خود نيز حال عجيب و فوق گفتار و ذكر دارند .

مثل اینکه داماد شدن هم سید جعفر را از جنگ و دفاع از اسلام و  انقلاب اسلامی منصرف نکرده بود ودر همان روزها خبر شهادت سید جعفر  را به خانواده اش می دهند که ایشان در کردستان شهر مهاباد روستای لاچین به دست مزدوران حزب كثيف و خائن كومله به شهادت رسیدند.

در وصیتنامه ایشان آمده است: اينجانب طبق دستور اسلام و امام و براى دفاع از وطن اسلامى كه مورد هجوم حملات دشمنان بيگانه قرار گرفته به جبهه جنگ حق عليه باطل مقابله با دشمن صدامى مى شتابم و اين راه را درست شناخته ام و آن را با دل و جان پذيرفته ام و آرزوى ديرينه اينجانب همين بوده و هست.

دراين موقعيت خطرناك واجب است بر هر فرد مسلمانى كه حسين وار وارد جبهه حق عليه باطل گردد و در جبهه اينقدر مى جنگم تا اينكه پيروز شوم و يا اگر لياقت شهادت را داشته باشم شهيد شوم ، و اگر شهيد شدم به خانواده ام تبريك بگوئيد چون به مهمانى خدا رفته ام وشهادت چقدر زيباست مثل گل خوشبو و طبق گفته مولا على (ع) شهادت درى از درهاى بهشت است و چه بهتر است كه انسان عمل نمايد و معامله اى براى روز آخرت انجام دهد و من اين معامله را كه ابدى است بهتراز هر معامله اى مى دانم . 

و در آخر سخنى با همشهريان و دوستان و برادران دارم كه هيچوقت اين رهبر بزرگ اسلام و اين پيرجماران اين امام امت خمينى كبير را تنها نگذارندو همواره گوش به فرمان آن باشند و اگر تفنگ از دست من و برادران ديگر افتاد آنها مردانه آن را بردارند و به جبهه هاى جنگ بشتابند و جاها را پر نمايند . 

در آخر از همه اقوامان و خويشان مى خواهم كه مرا ببخشند و حلال كنند و اگر به بعضى از برادران نتوانستم خداحافظى كنم علت نبودن وقت بوده است و خودشان بايد مرا ببخشند . 

و در آخر از خانواده‌ام مى خواهم كه برايم ناراحت نشوند و گريه نكنند و از پدرم كه اين همه زحمت كشيد تا مرا به اين بزرگى رساند مى خواهم كه مرا ببخشد و از همه برادرانم و خواهرانم مى خواهم كه حسين وار و زينب وار باشندو از آنها خداحافظى مخصوصا برادر بزرگم سيد اكبركه خيلى برايشم ناراحت هستم و همچنين از همسرم خداحافظى مى كنم و از او مى خواهم كه مرا ببخشد و در آخر براى طول عمر امام امت و سلامتى رزمندگان اسلام دعا مى كنم . 

راهش پررهرو و يادش گرامی باد

انتهای پیام/م

 

دیدگاه‌ها

نغمه ملکوتی عشاق را جز عاشق نمی تواند بفهمد اگر عاشق باشی خواهی دید که نغمه های پرندگان وادی عشق چیزی جز شهادت نیست

نظرات کاربران

تازه های سایت

پربازدیدها