به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،ابوالحسن غلامی ،جانباز قطع عضو گچسارانی در مطلبی نوشت:سال 64 چند روزی با اندامی کوچک و سن زیر پانزده سال جهت آموزش غواصی به اتفاق برخی دوستان ازجمله جانباز شهید"سید مسلم حسینی" ازباشت در جمع رزمندگان شمالی در لشکر ویژه 25 کربلا حضور پیدا کردیم.
وقتی به محل موردنظر رسیدیم وقت نمازظهر شد ما هم به صف نمازجماعت پیوستیم،در رکعت اول نماز که فقط امام جماعت قرائت می کرد لذا دیگران ساکت بودند،وقتی رفتیم رکوع و همه شروع کردند به قرائت ناگهان مواجه شدم با یک بوی خاص و حالم دگرگون شد ومجبور به ترک محل شدم یا به نوعی فرارکردم.
داستان ازاین قراربود که عزیزان شمالی مرتب سیر می خوردند و ما با این موضوع غریبه بودیم و وقتی جمعیت زیاد باهم دهان مبارکشان برای قرائت نماز باز شد بوی خاص سیر پیچید و من فرار را بر قرار ترجیح دادم.
صبح روز بعد در دی ماه و سوز و سرمای خشک جنوب رفتیم کنار رودخانه برای آموزش غواصی،هرچه لباس آوردن تا برای بنده بزرگ است،وقتی می رفتم تو آب از لابلای زیپ لباس بواسطه بزرگی لباس آب یخ زده نفوذ می کرد وکلی سخت می گذشت.
تو چنین شرایطی به اهمیت شنا بیشتر پی بردم، ظاهر جسمی ما پس از مجروحیت درسال بعد تغییرکرد و سالها گذشت و با وضع جدید جسمی می رفتم شنا در استخرهای نفت گچساران.
سال 1386 رفتم استخر 22بهمن شرکت نفت گچساران و دیدم تعدادی از مسئولین و مدیران محترم وقت نفت مشغول شناهستند،منم طبق علاقه رفتم از سکوی پنج مترکه بپرم تو استخر،احساس کردم تعدادی از این عزیزان ازحوض استخر خارج شدند.
بعدکه پریدم و باشنا رفتم کنار ،دیدم بقیه برگشتند تو آب!! بعداً یکی ازمدیران عزیز باکلی خنده فرمودند که علتی که من وتعداد دیگری خارج شدیم این بودکه فکرکردیم شاید با این وضع جسمی نا امیدشدی و میخوای بلایی سر خودت بیاری لذا رفتیم کنار!!
منم به طنزبهش گفتم حالا برفرض اینکه چنین بود،شماباید مانع می شدید یا فرار میکردید؟،الان هم برخی مسئولین براین باورند که آهسته بریم و آهسته بیایم که گربه بلایی سرمون نیاره.
انتهای پیام
نظرات کاربران